سلام
میدونی یه موقع های که خیلی حواست به زندگیت نیست یاسختی هاش نمیزاره آروم بشی یه تجربه یایه داستانک یه خورده توروبه فکرفرومیبره که…
امّاداستانک ما
پیرزن ازصدای خروپف مرد شکایت داشت
امّا
پیرمردهرگزنمی پذیرفت
شب پیرزن آن صداروضبط کردکه صبح حرفش روثابت کنه
امّا…
صبح پیرمرددیگه…
وآن صدای ضبط شده
لالایی هرشب پیرزن شد
عزیزم
♣بیاتادیرنشده
قدرلحظات هرچندسخت کنارهم بودن رابدونیم
آخرین نظرات